رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

شازده امیر و رها بانو

لالایی رها

لالا لالا گل پونه کلاغ اخر رسید خونه لالالالا گل گندم نشی تو بیقراری گم لالایی کن گل نازم نگین سبز الماسم لالایی کن گل زردم به قربون قدت گردم لالالالا گل نیلی چرا اروم نمیگیری همه خوابن تو بیداری همه مستن تو هوشیاری خداوندا تو ستاری همه خوابن تو بیداری خداوندا تو پیرش کن خط قران نصیبش کن لالالالا گل پسته مامان دیگه شده خسته بخواب اروم و اهسته که دنیا چشماشو بسته.                                 رهای نانازم این لالایی که مامان هر شب برات میخونه تا خوابت ببره تو برعکس امیر مهدی عجیب به من و لالایهام عادت داری وقتی من هستم حتما خودم باید بخوابونمت پیش هیچکس اروم نم...
27 ارديبهشت 1392

جشن پایان تحصیل پیش دبستانی امیر

سلام به امیر مامان عزیزم امروز جشن پایان سالتون بود با حضور عمو فردوس حاجیان در مدرسه بقیه الله بابل .کلی شادی کردی و با دوستات بازی کردی عمو فردس کلی براتون شعر خوند کلا روز و شب خوبی بود برات چون شب هم با عمو احمد (دوست بابا) رفتیم بابلسر و شما اونجا دوست پیدا کردی و باهاشون فوتبال بازی کردی یه سری هم با نیایش دختر عمو احمد بازی کردی کلا خیلی خسته شدی. اینم یه عکس از عمو فردوس. اینم امیر موقعی که میخواستیم بریم جشن در ضمن اقای فلاحیان مدیرتون گفته بودن حتما باید لباس فرم بپوشین ...
27 ارديبهشت 1392

رها گلی با داداش

امروز رها با مامانی رفت حمام تا مثل یه دسته گل بشه اینم یه سری عکس رها با داداشی عکسهارو شب جمعه که بردمشون پارک گرفتیم ا یه سری عکساتونو که خوشم میومد و گذاشتم الان دیگه باید برم چون هم اقا پسرم و هم گل دخترم بیدارن و منتظرن من برم تا بخوابن راستی رها خانمی شما الان دو روزه که مبل و میگیری و بلند میشی وروجک فعلا بای بای ...
23 ارديبهشت 1392

رها و بیداری

این بار سوم که مینویسم دختر وروجکم کاری میکنه که همه میپره امیرم هم همراه باباش رفته استخر امیدوارم که بهشون خوش بگذره برای همین منو رها تنهایم رها خواب بود که گفتم بیام براشون یه کم بنویسم تا شروع کردم به نوشتن وروجک بیدار شد و نتیجه شد سه بار نوشتن بدون ثبت اینم اخرین تلاش مامان موقعی که رهارو سرگرم کرده رهای من الان چهار دست و پا میره ولی به سرعت نور سینه خیز میره الان هم جلوی میز تلویزیون داره به من لبخند ژکوند میزنه رهای من وقتی میگم بگو مامان میگی مما مم میگم بگو بابا میگی ببا وقتی هم امیرو میبینی براش دست تکون میدی و از خنده ریسه میری امیر هم خیلی دوستت داره گرچه یه موقع های هم سیخونکت میده که گریه میکنی ولی خیلی دوستت داره.دیشب هم خو...
20 ارديبهشت 1392

پسر گلم

امیر خوشگلم الان که دارم می نویسم تو تازه نیم سا عت که خوابیدی گلم تو از نوزادیت هم لجباز و کم خواب بودی نازنینم من با تو طعم شیرین مادر بودن رو چشیدم تو قشنگترین و بهترین تجربه زندگی مامان و بابایی بهترینم وقتی برای اولین بار قدمهای کوچیکتو گذاشتی تو مدرسه که بعد از مهد برای تو یه محیط بزرگ و ناشناخته بود خیلی میترسیدی همش میگفتی تو و بابا تنهام میذارین الهی قربونت برم الان که دیگه اخرای پیش دبستانی هستی و برای خودت کلی دوست پیدا کردی اگرم یه روز نری مدرسه کلی دلتنگی میکنی .   امیرم تو عزیزترینی مامان به داشتن تو افتخار میکنه شیطونک  ...
19 ارديبهشت 1392

دلم خیلی گرفته خدا جون

سلام خدای خوبم خدای که در  همه جا نظاره گر همه اعمال مایی خدا جونم امشب دلم خیلی گرفه قد یه دنیا از دست بنده هات بندههای که ادعا میکنن تو رو خیلی خوب میشناسن ولی براشون مهم نیست که دل بشکونن دلی رو به ناحق درد بیارن بدون اینکه دردشو بدونن فکر میکنن همه چی با نمازو دعا تمومه فکر نمیکنن جواب دل شکسته رو کی باید بده اینجا تو رو یادشون میره من همه شونو واگذار میکنم به خودت که خودت به همه چیز اگاهی.
7 ارديبهشت 1392
1